جدول جو
جدول جو

معنی دل نکشیین - جستجوی لغت در جدول جو

دل نکشیین
رضایت نداشتن، مایل نبودن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دل نشین
تصویر دل نشین
آنچه در دل نشیند، دل پسند، خوشایند، مرغوب، مطبوع
فرهنگ فارسی عمید
(تَءْ کَ دَ)
دل برداشتن. چشم پوشیدن، جذب شدن. کشیده شدن بسوی چیزی: سخن اوست (ابراهیم ادهم) که گفت... ندانم که کدام صعبتر است به وقت ناشناختن دل کشیدن یا به وقت شناختن از عز گریختن. (تذکرهالاولیاء عطار).
- دل کشیدن به چیزی، خواستن. (از آنندراج) :
دل به آن زلف چلیپا می کشد بی اختیار
نافه تا افتاد دور از ناف آهو تیره شد.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زَ بَ تَ / تِ)
دل نشیننده. نشیننده بر دل. آنچه بر دل نشیند. مرغوب و پسندیده. (آنندراج). مطبوع. مقبول. خوش آیند. (ناظم الاطباء). دلپذیر. خوش آیند:
زن خوش منش دلنشین تر که خوب
که پرهیزگاری بپوشد عیوب.
سعدی.
تا جای غیر پهلوی آن نازنین نبود
هرگز میانۀ من و او دل نشین نبود.
تأثیر (از آنندراج).
تیری نزد به غیر که از من خطا شود
آن دلفریب هرچه کند دل نشین کند.
تأثیر (از آنندراج).
- دل نشین شدن، مطبوع شدن:
دل نشین شد سخنم تاتو قبولش کردی
آری آری سخن عشق نشانی دارد.
حافظ.
، مؤثر
لغت نامه دهخدا
تصویری از دل کشیدن
تصویر دل کشیدن
((~. کِ دَ))
میل داشتن، جذب شدن
فرهنگ فارسی معین
با سرعت غذا را بلعیدن، غذا خوردن با تعجیل
فرهنگ گویش مازندرانی
دست کشیدن از کاری، مالیدن، ماساژ دادن، نوازش کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
بیرون آوردن چیزی از جایی
فرهنگ گویش مازندرانی
دم کشیدن، پخت کامل پلو
فرهنگ گویش مازندرانی
قطع علاقه کردن، امید بریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
فریاد زدن جیغ کشیدن، زوزه ی گرگ
فرهنگ گویش مازندرانی