دل برداشتن. چشم پوشیدن، جذب شدن. کشیده شدن بسوی چیزی: سخن اوست (ابراهیم ادهم) که گفت... ندانم که کدام صعبتر است به وقت ناشناختن دل کشیدن یا به وقت شناختن از عز گریختن. (تذکرهالاولیاء عطار). - دل کشیدن به چیزی، خواستن. (از آنندراج) : دل به آن زلف چلیپا می کشد بی اختیار نافه تا افتاد دور از ناف آهو تیره شد. صائب (از آنندراج)
دل برداشتن. چشم پوشیدن، جذب شدن. کشیده شدن بسوی چیزی: سخن اوست (ابراهیم ادهم) که گفت... ندانم که کدام صعبتر است به وقت ناشناختن دل کشیدن یا به وقت شناختن از عز گریختن. (تذکرهالاولیاء عطار). - دل کشیدن به چیزی، خواستن. (از آنندراج) : دل به آن زلف چلیپا می کشد بی اختیار نافه تا افتاد دور از ناف آهو تیره شد. صائب (از آنندراج)
دل نشیننده. نشیننده بر دل. آنچه بر دل نشیند. مرغوب و پسندیده. (آنندراج). مطبوع. مقبول. خوش آیند. (ناظم الاطباء). دلپذیر. خوش آیند: زن خوش منش دلنشین تر که خوب که پرهیزگاری بپوشد عیوب. سعدی. تا جای غیر پهلوی آن نازنین نبود هرگز میانۀ من و او دل نشین نبود. تأثیر (از آنندراج). تیری نزد به غیر که از من خطا شود آن دلفریب هرچه کند دل نشین کند. تأثیر (از آنندراج). - دل نشین شدن، مطبوع شدن: دل نشین شد سخنم تاتو قبولش کردی آری آری سخن عشق نشانی دارد. حافظ. ، مؤثر
دل نشیننده. نشیننده بر دل. آنچه بر دل نشیند. مرغوب و پسندیده. (آنندراج). مطبوع. مقبول. خوش آیند. (ناظم الاطباء). دلپذیر. خوش آیند: زن خوش منش دلنشین تر که خوب که پرهیزگاری بپوشد عیوب. سعدی. تا جای غیر پهلوی آن نازنین نبود هرگز میانۀ من و او دل نشین نبود. تأثیر (از آنندراج). تیری نزد به غیر که از من خطا شود آن دلفریب هرچه کند دل نشین کند. تأثیر (از آنندراج). - دل نشین شدن، مطبوع شدن: دل نشین شد سخنم تاتو قبولش کردی آری آری سخن عشق نشانی دارد. حافظ. ، مؤثر